رییس مجلس شورای اسلامی جمعه شب در مراسم چهل و پنجمین کنفرانس امنیتی مونیخ با اشاره به موضوع خلع سلاح که در سخنرانیهای پیش از وی مطرح شده بود، گفت: همه شما میدانید که ایالات متحده تنها کشوری است که از سلاح هستهیی در هیروشیما و ناکازاکی استفاده کرده است.
به گزارش
وی در ادامه گفت: البته ما با هند مشکلی نداریم و با آنها دوست هستیم. مورد دوم هم پاکستان است که سلاحهای هستهیی را آزمایش کرده است. البته ما با پاکستان هم مشکلی نداریم.
لاریجانی تاکید کرد که رفتار دوگانه آمریکا نگرانیهایی را ایجاد کرده است.
متن کامل سخنرانی دکتر علی لاریجانی به این شرح است:
« جناب آقای رییس
حضار محترم
خانمها و آقایان؛
از رییس محترم کنفرانس و دولت محترم آلمان تشکر میکنم.
من از منطقهای میآیم که در طول سه دهه و مخصوصاً سالهای اخیر بیشترین جنگها در آن ظهور یافته، تحریک غرب به حمله نظامی صدام بر علیه ایران، که هشت سال بهطول انجامید، و بعد دو جنگ غرب برعلیه صدام به خاطر تجاوز به کویت و همچنین اشغال عراق که بیش از 800 هزار کشته و زخمی روی دست ملت عراق گذاشت و دیگر جنگ در افغانستان و جنگ اسراییل با برعلیه لبنان، و اخیراً جنگ اسراییل برعلیه ملت شجاع و مظلوم غزه. البته بهانههای این جنگها متفاوت بود اما بهانه مبارزه با تروریسم و سلاحهای کشتارجمعی ارکان آن را تشکیل می داد.
سوال مهم این است با این جنگها که فقط ایران بیش از 250 هزار شهید در دفاع مقدس داد، امنیت منطقه بهتر شد؟ یا تروریسم کاهش یافت؟ یا در عراق سلاح اتمی پیدا شد؟
در هنگام اشغال افغانستان، آمریکا مدعی شد مبارزه با مواد مخدر، مبارزه با تروریسم، و دستگیری سران تروریستها هدف آنهاست، کدام محقق شد؟
تولید مواد مخدر در زمان اشغال سال 2001، 200 تن در افغانستان بود و در سال 2008 به بیش از 8000 تن رسید. مبارزه با تروریسم که ماجرای مضحکی یافته و به مذاکرات پنهانی برخی اعضای ناتو با آنان بدل شده است که نتیجه آن را در ماجرای زندان قندهار و فرار صدها نفر می توان به خوبی یافت، رهبران گروههای تروریستی هم که سرجایشان هستند، پس کدام هدف محقق شده است؟
اخیراً رییسجمهور جدید آمریکا در اعزام نماینده خود به خاورمیانه اعلام کرد:
او را برای شنیدن حرفها اعزام کردم نه دستور دادن.
آقایان و خانمها
این رویکرد نشانه اولیه مثبتی است که غلط بودن استراتژی گذشته را نشان میدهد که تئوری پردازی با توهم نسبت به مسائل منطقه خاورمیانه اضلاع مشکلات امنیتی را بیشتر خواهد کرد. باید مشخصات فرهنگی مناطق و مصائب آنها را دقیقتر دید.
اینک میخواهم برخی سخنان منطقه را ارائه دهم و امیدوارم شنیده شود.
ـ آمریکا با کودتای 28 مرداد 1332، دولت ملی مصدق را سرنگون و دیکتاتوری پهلوی را در ایران مجدداً مستقر کرد، نتیجه این دخالت عقب نگه داشتن ایران و سلطه بر منابع انرژی ایران و خفقان چند دهه و شکنجه بسیاری از مبارزان و به شهادت رساندن تعداد زیادی از مردم ایران بود.
1 ـ آمریکا در سال 1357، با اعزام تیمی همراه ژنرالهایزر قصد کودتای دیگری داشت که با روشنبینی امام خمینی (ره)، این شگرد خنثی شد.
2 ـ آمریکا پس از انقلاب اسلامی از طریق سفارت خود در تهران در حرکتهای تجزیهطلبی و ترور شخصیتهای انقلاب طراحی و هدایت عملیاتی میکرد و اسناد آن موجود است.
3 ـ آمریکا صدام را تحریک به حمله به ایران کرد و در طول جنگ 8 ساله همه گونه کمک نظامی از وی کرد.
4 ـ آمریکا اموال ایران را در بدو پیروزی انقلاب مصادره کرد.
5 ـ آمریکا قرارداد اتمی با ایران را در بدو پیروزی انقلاب لغو کرد. و یا حتی تعهدات خود را در تحویل سوخت راکتور اتمی تهران را نیز انجام نداد.
6 ـ به بهانه مبارزه با تروریسم و سلاح کشتار جمعی در عراق پس از 11 سپتامبر افغانستان و عراق را اشغال کرد که هم برای مردم این دو منطقه دردسر ایجاد کرد و هم برای نظامیان آمریکا.
7 ـ جنگ 33 روزه اسراییل علیه لبنان با طراحی و کمک آمریکا صورت پذیرفت با تصور این که ریشه مقاومت حزب الله را بکنند اما این امر توهمی بیش نبود و دفاع شجاعانه حزب الله لبنان شکست جدی اسراییل را متبلور کرد.
8 ـ جنگ ناجوانمردانه 22 روزه اسراییل علیه مردم شریف غزه با همکاری همه جانبه آمریکا همراه بود که یک فاجعه انسانی وسیع حادث شد، اما با همه ادعاهای طرفداری از حقوق بشر در این زمینه سخنی از آمریکا شنیده نشد.
9 ـ درمسأله هستهیی ایران آمریکا عاملی دردسر ساز و مانع اصلی حل مسأله به طریق دیپلماتیک بود.
و بسیاری از مسائل دیگر.
حال توقع دارید با تغییر ادبیات و ژست مصاحبهای این آلام رفع شود؟ یا نیازمند پذیرش اشتباهات و یک تغییر استراتژیک است. علت این که این اشتباهات فاحش به یک فاجعه فراگیرمنطقه علیه کشورهای ماجراجو بدل نشد، حکمت رهبر فرزانه انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنهای بود که با تدبیر شرایط را کنترل و به سوی آرامش سوق دادند.
آقای رییس، حضار محترم
متأسفانه این روشهای غلط ریشه در تصوری دارد که پس از انقلاب صنعتی در اروپا شکل گرفت مبنی براین که شرق دچار خواب آلودگی است و باید تحت استعمار درآید. بنابراین هژمون سلطهطلبی غرب را سامان دادند و برای حریفان نیز نسخه «توازن وحشت» را تعریف کردند. که مسابقه تسلیحاتی مخصوصاً سلاحهای هستهیی از این استراتژی برخاست. و در طول جنگ سرد به اوج خود رسید.
اینک در شرایط متفاوتی قرار گرفته ایم.
اولاً: تئوری یکجانبهگرایی که از اصل، نگاهی ارتجاعی نسبت به عالم و آدم را توصیه می کرد به بنبست رسیده است.
ثانیاً: شرق به دلایل مختلف از چین و مالزی گرفته تا ترکیه و مصر و ایران و خاورمیانه در شرایط متفاوتی قرار دارد و در ضمن بیداری اسلامی در کشورهای خاورمیانه پدیدهای نیست که با انکار آن دردی دوا شود.
امروز نیازمند تئوری معقول و عادلانه و واقع گرایانه برای ایجاد امنیت پایدار هستیم.
دوستان بدانید که سلطهطلبی و تروریسم دو روی یک سکه هستند و داستان مرغ و تخم مرغ است و در ضمن دوران سلطه غرب بر شرق پایان یافته و انسان شرقی، انسان درجه 2 نیست. بحث مبارزه با تروریسم در خاورمیانه و همچنین حوادث هند و پاکستان و افغانستان نشان میدهد استراتژی برخورد با تروریسم اشتباه بوده است و با این روشها عملاً منطقه را تبدیل به انبار باروت کردهاند.
مگر میتوان پذیرفت که 200 کلاهک هستهیی همراه با موشکها و هواپیماهای پیشرفته در اختیار اسراییل با جمعیت دو، سه میلیونی قرار گیرد و به بیش از 1/5 میلیارد مسلمان بگوید حق ندارید دانش هستهیی برای تولید برق و سایر مصارف صلحآمیز داشته باشید؟
مگر کسی قبول میکند که 5 میلیون مسلمان فلسطینی از وطنشان اخراج شوند و آواره در جهان شوند، اما کسانی را از سایر نقاط جهان جمع کرده و در سرزمین فلسطین اسکان دهند؟
با تهمت تروریست خواندن حماس هم واقعیت را نمیتوان تغییر داد. حماس با رای مردم و با نظارت ناظران بینالمللی در انتخابات پیروز شد که با رفتار غیرعقلانی برخی از کشورهای غربی مواجه شد، و آنها حتی در مقابل دستگیری رییس مجلس وتعدادی از نمایندگان دولت فلسطین سکوت کرد. البته در روزهای اخیر شنیدم یکی از سیاستمداران اروپایی که پیگیر مسائل فلسطین است اعلام کرد باید حماس را به عنوان یک واقعیت بپذیریم. هرچند قدری دیرهنگام است! ولی در حد خود اقدامی ارزشمند است.
با توهین به حزب الله هم واقعیت تغییر نمیکند، حزب الله به عنوان بخش مهمی از حاکمیت لبنان، یک جریان عمیق فکری در قلب مردم لبنان و منطقه قرار دارد. ستم بر آن تنفر نسبت به آمریکا و اسراییل را چند برابر میکند.
عدهای تلاش می کنند از طریق رسانهها افکار عمومی مردم در غرب را علیه اسلام و مسلمانان تحریک کنند و از آنان چهرهای خشن و جنگ طلب بسازند.
سوال این است که آیا در دو جنگ بزرگ جهانی اول و دوم، مسلمانان کمترین نقش و دخالتی داشتند؟ به جز این که بخشی از قربانیان آن بودند. اسلام برای همه پیامبران، موسی (ع) عیسی (ع) احترام قائل است و همزیستی مسالمتآمیز با پیروان ادیان مختلف را توصیه میکند. باید نگاه عمیقتری به فرهنگ جوامع داشت.
حضار گرامی
تئوری توازن وحشت پس از جنگ جهانی در اروپا و آمریکا طراحی شد که در جهت کنترل قدرتها و مراقبت از یکدیگر ساماندهی شد، صرف وجود سلاحهای کشتار جمعی و آرایش آنها در مقابل یکدیگر علامت روشنی از شکست انسانیت است یعنی کمترین اعتمادی وجود ندارد، آیا این به زندگی گرگها شبیهتر نیست تا زندگی انسانها؟
تا امروز آن چه در جهت کاهش سلاحهای کشتار جمعی و یا خلع سلاح مطرح شده بیشتر جنبه موعظه داشته و هیچ اثر عملی از آن سخنان دیده نشده است. اینک دنیا دیگر نیازمند موعظه نیست، نیازمند رویت خلع سلاح چند کشور بزرگ هستهیی است. اما ایران نه سلاح اتمی را در دکترین دفاع خود دارد و نه در پی کسب آن است. ما از زندگی در زیر سایه سلاحهای کشتار جمعی بیزاریم چه هنوز با نتایج این سلاحها در مصدومان شیمیایی جنگ صدام پس از بیست سال مواجه هستیم که غالباً از طریق کشورهای غربی به صدام داده شد و من با صراحت اعلام می کنم ایران ساخت و استفاده از هرگونه سلاح هستهیی را مخالف آیین اسلام میداند.
اما ماجرای هستهیی ایران از جنس دیگری است. ما در چارچوب آژانس و ان. پی. تی به چنین دانشی دست یافتیم و آن هم وقتی مصمم شدیم که آمریکا و برخی کشورهای اروپایی قراردادهای اتمی با ایران را لغو کردند.
من در جریان مسائل هستهیی ایران هستم و پس از مذاکرات طولانی دریافتم که مناقشه در بحث هستهیی ایران مطلقاً جنس حقوقی ندارد، بلکه ذهنیتهای دیگری عامل ماجراجویی است.
گاه گفته میشد که ما میدانیم شما امروز سلاح هستهیی ندارید ولی ممکن است روزی به سوی آن بروید؟! به نظر شما این منطق جایی در عقلانیت، اداره جهان دارد؟
گاه گفته شد که ایران با تفوق بر فنآوری هستهیی توازن منطقهیی را بهم میزند. حال آن که هیچگاه به کشوری تعرض نکرده و تعرض به کشورها را در تضاد با تفکر انقلاب اسلامی میداند. به فرض صحت این سخن، مگر توازن منطقهیی اصلی است که همه باید بدان ملتزم باشند. همه کشورها میتوانند در فنآوریهای پیشرفته تلاش کنند. شنیدم در مورد ماهواره اخیر ایران که به فضا پرتاب شد نیز اظهار نگرانی کردند، دیگر در این زمینه چه استدلالی وجود دارد؟ این که دیگر سلاح کشتار جمعی نیست. از طرفی چطور بحث توازن در تئوری یکجانبهگرایی آمریکا لحاظ نشد؟
درمذاکرات هستهیی چندینبار اعلام کردیم که ایران برای رفع نگرانی ادعایی آمادگی دارد فعالیتهای هستهیی خود را در درون کنسرسیومی با مشارکت سایر کشورها سامان دهد. اگر کشوری دنبال سلاح باشد نه چنین پیشنهادهایی را مطرح می کند و نه ان. پی. تی را می پذیرد. آن گونه که اسراییل عمل کرده است. و اتفاقاً رفتار دوگانه غرب در این زمینه بدبینی را دامن زده است. در جنگ غزه اسراییل از بمبهای فسفوری استفاده کرده است. یکی از فرماندهان نظامی اسراییل اعلام کرد ما اشتباهاً بمب فسفری استفاده کردیم، آیا دنیا این حرف را میپذیرد؟! در بمبارانهای وحشیانه اسراییل برعلیه کودکان، آقای پرز در داووس اعلام کرد ما قبلاً به خانهها تلفن میزدیم که میخواهیم حمله کنیم! کسی این حرفها را باور میکند؟ لابد این کودک در منزل نبود که صدای آقای پرز را بشنود! اما درمقابل این اقدامات ضد حقوق انسان موضعی گرفته نشد.
نمای دیگری از برخورد دوگانه را میتوان در لشکرکشی آمریکا به منطقه به بهانه تروریسم و کشتار وسیع مردم از طرفی و پناه دادن و کمک کردن و رسمیت بخشیدن به گروه دیگری از تروریستها در کشورهای غربی از جانب دیگر مشاهده کرد.
گاه ادعای حل مساله در درون مذاکرات میشد و همزمان نظریه چماق و هویج را مطرح میکردند و متوسل به شورای امنیت برای صدور قطنامه میشدند.
خانمها و آقایان
سیاست چماق و هویج منسوخ بوده و هست و هیچ کس توجهی بدان ندارد و از اساس نظریهای غیرعاقلانه بوده و ادامه چنین روشی گام زدن در راه غلط است.
تحولات جاری در جهان و چشم انداز قرن بیست و یکم مناسبات جدید میطلبد و الگوها و مدلهای فرسوده در ساختار امنیتی گذشته منطقه نیازمند باز تعریف است و قرن بیست و یکم قرن ساختار، استراتژی ومدلهای پیشرفته و واقعگرا با بازیگران جدید است.
جمهوری اسلامی ایران آماده است و قادر است با همکاری سایر کشورها اندیشههای معقول در جهت پنجرههای جدید برای صلح و امنیت فراگیر در منطقه را شکل دهد.
ما به منافع مشترک و بلند مدت در همکاری با سایر کشورها در حوزه اقتصاد و انرژی و امنیت باور داریم.
آمریکا در سالهای گذشته پلهای زیادی را تخریب کرده است که مسوولان جدید کاخ سفید میتوانند آنها را بازسازی کنند. اما ساخت پلهای جدید نیازمند استراتژی نوین و عملگرا مبتنی بر احترام متقابل و رفتار عادلانه است نه حرفهای تکراری چماق و هویج گذشته!
البته شرایط جهانی نسبت به تغییرات آمریکا نگاه مثبت محتاطانه دارد و این یک شانس برای ایالات متحده است که از فرصت بهره جوید و استراتژی خود را تغییر دهد نه تاکتیک را.
در این استراتژی چند مولفه پراهمیت است:
1 ـ با رویکرد چند جانبهگرایی خود را از مدار معیوب یکجانبهگرایی و اقدام پیشدستانه خلاص کنند.
2 ـ به جای مسابقه تسلیحات کشتار جمعی به تئوری امنیت دسته جمعی نظام بینالملل توجه کنند.
3 ـ در امنیت منطقهیی به بومیسازی امنیت تمرکز کنند. نه افزایش نیرو و پایگاههای نظامی در کشورهای منطقه که آنها را در دورباطل سلطه نظامی و تروریسم قرار دهند.
4 ـ به جای تحمیل الگوهای ناهمخوان با واقعگرایی نسبت به مشخصات منطقهیی اعم از فرهنگی، اقتصادی و سیاسی، تئوری تعامل قدرتهای منطقه و بینالمللی را محترم بشمارند و دستکاری در مهندسی اجتماعی مناطق مختلف جهان و تحمیل الگوهای ناهمخوان موجب محاسبات غلط و در نهایت بیثبات و نبود امنیت میشود.»